بازيگراني که هستند و نيستند
تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۷۰۷۵۲۹
خبرگزاري آريا - تهران- ايرنا- گروهي از بازيگران در سينماي ايران هستند که با وجود آنکه هر يک در سطح و مرتبه کاري و هنري خود، توانمند به شمار ميروند و در ضمن، مشکل بيماري نيز ندارند، اما به دلايلي نامشخص سالها است که کمتر به نقش آفريني ميپردازند.
21 شهريور ماه را «روز ملّي سينما» نامگذاري کردهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اين «سينماي ملّي» افزون بر همه دستاوردهايش و همه افتخارهاي ملّي و بينالمللياش، از سيمرغ گرفته تا اسکار و خرس نقره اي و نخل طلا و ...، انبوهي از خاطرههاي فراموش ناشدني را نيز براي مخاطبان داخلي و خارجي خود خلق کرده است. در آفرينش اين خاطرههاي سينمايي، نويسندگان، کارگردانان، تهيهکنندگان، فيلمبرداران و تصويربرداران، صدابرداران و صداگذاران، تدوينگران، چهرهپردازان، آهنگسازان، دستياران، طراحانِ صحنه و لباس، منشيان صحنه، صداپيشگان، تدارکاتچيان، اصلاحگرانِ نور و رنگ، طراحان و مجريان جلوههاي ويژه، عکاسان، بدلکاران، هنروران و ... نقش دارند؛ اما نتيجه زحمتها و کوششهاي هنرمندانِ اين صنفها در ساخت و پرداخت فيلمها در ويترين جذاب و هنرمندانه بازيِ «بازيگران» است که به جلوهگري در ميآيد و بر پرده نقره اي مي نشيند و يا از جعبه جادو پخش ميشود.
از اينرو است که در سرتاسر جهان بسياري از مردم، فيلمها را با «بازيگرانِ» آنها ميشناسند و هنوز هم شماري از مخاطبانِ سينما، فيلمها را براساس بازيگراني که در آنها بازي ميکنند، براي تماشا برميگزينند.
** بازيگران و سرنوشتهاي متفاوتشان
سينماي ايران طي سالهاي زندگيِ پُر فراز و نشيب خود، بازيگرانِ مرد و زنِ بسياري را معرفي و مشهور کرده است؛ برخي از اين بازيگران خوشبختانه پس از سالها همچنان به بازيگري و خاطرهآفريني ادامه ميدهند. برخي ديگر، بازيگراني هستند که در دورهاي به اوجِ شهرت و پُرکاري ميرسند، اما پس از افولِ ستاره خوشبختي، فعاليتشان کمتر ميشود و ادامه راه را به شکلي عادي با بازي در نقشهاي معمولي و نهچندان مطرح ادامه ميدهند.
گروهي ديگر اما کسانياند که چون از آغاز به اشتباه وارد جاده بازيگري شدهاند، بسيار زود نيز يا از مسير منحرف ميشوند و يا اينکه دچار نقص فني ميشوند و براي هميشه از ادامه حرکت در راه پُر پيچ و خم بازيگري باز ميمانند. دسته ديگرِ بازيگرانِ سينماي ما، آنهايي هستند که پس از سالها فعاليت، بهشکلي به تقريب خودخواسته از عالمِ بازيگري کناره ميگيرند؛ از جمله اين بازيگران ميتوان به بازيگران توانمندي چون حسين گيل يا شهلا رياحي و کتايون رياحي اشاره کرد. البته برخي بازيگران نيز هستند که در عين توانمندي، به علت بيماري به ناچار تاحدي از دنياي بازيگري جدا شدهاند؛ استادان محمدعلي کشاورز و فخري خوروش از اين دست بازيگرانند که چند سالي است سينماي ايران توفيق حضورِ آنان را از دست داده است.
در کنار اينها، گروهي ديگر از بازيگران نيز هستند که با وجود آنکه هر يک در سطح و مرتبه کاري و هنري خود، توانمند بهشمار ميروند و در ضمن، مشکل بيماري نيز ندارند، اما به دلايلي نامشخص سالها است که کمتر به نقشآفريني ميپردازند. در ميان اين گروه از بازيگران که تعدادشان نيز بسيار است، هنرمندانِ شاخصي به چشم ميخورند که سابقه نامزدي يا دريافت سيمرغ از جشنواره فيلم فجر را هم در کارنامه خويش دارند، اما با وجود اين، متأسفانه به نظر ميرسد که گويي از گردونه پرماجراي بازيگري در سينما و حتي تلويزيون ايران بيرون شدهاند. آنچه جاي خالي اين گروه از نقشآفرينان را در سينماي ما پررنگتر کرده، اين است که اغلب هنرمنداني که به اين سرنوشت دچار شدهاند، داراي لحن و جنس بازيگريِ خاص و منحصر به فردي هستند، که حاصل سالها هنرنمايي آنان در تئاتر، سينما و تلويزيون است.
اگر فيلمها و سريالهاي ما اين لحنها و جنسهاي ويژه و متفاوت بازيگران را فراموش نکرده بودند، امروز بدين وضعيت دچار نميشديم که در بسياري از فيلمها و سريالها شاهد حضورِ چرخشي و تکراري تعدادي مشخص از بازيگران براي نقشهاي اول و دوم و سوم و چندم باشيم.
روز ملّي سينما بهانهاي شد تا به ياد بياوريم، چند تن از نقشآفرينانِ هنرمند سينماي ايران را که چند سالي است چشم سينما و تلويزيون و مخاطبانشان به جمالِ خاطرهسازشان روشن نشده است.
** فرامرز صديقي
بازي در فيلم «خاک و آتش» (مهدي صباغ زاده / 1389) آخرين حضور فرامرز صديقي بر پرده نقرهاي سينما بوده است. دو سال پيش از اين فيلم نيز او در فيلمِ «دختر آدم، پسر حوا » (رامبد جوان / 1387) حضوري بسيار بسيار کمرنگ داشت. اين بازيگر در اين هفت سال حتي در سريالهاي تلويزيوني نيز بازي نکرده است.
فرامرز صديقي که در سال 1371 فيلم طعمه را نيز ساخته است، از جمله بازيگراني است که با شماري از کارگردانان بزرگ و صاحب سبک سينماي ايران همکاري کرده، که «دندان مار» و «تيغ و ابريشم» (هر دو از مسعود کيميايي)، «دلشدگان» (علي حاتمي)، «زمان از دست رفته» (پوران درخشنده)، «مارال» و «عشق کافي نيست» (مهدي صباغ زاده)، «آخرين پرواز» (احمدرضا درويش) و «سايههاي غم» (شاپور قريب)، از جمله اين همکاريها است.
فرامرز صديقي يک بار در سال 1370 براي بازي در فيلم «دادستان» (بزرگمهر رفيعا) سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد را از آن خود کرد. وي همچنين سه بار براي بازي در «دندان مار»، «مارال» و «هزاران زن مثل من» (رضا کريمي) نامزد دريافت سيمرغ شده است.
** سعيد پورصميمي و اسماعيل محرابي
سعيد پورصميمي، از برجستهترين بازيگران ايران است که اين بزرگي و هنرمندياش را همگان تصديق کردهاند و اين را ميتوان از تعريف و تمجيدهاي نامداران سينما از اين بازيگر دريافت. سعيد پورصميمي گرچه در سالهاي اخير گهگاه در فيلمهايي همچون `يه حبّه قند` (رضا ميرکريمي / 1388) يا «بوسيدن روي ماه» (همايون اسعديان / 1390) و يا «نرگس مست» (جلالالدين درّي / 1395) و «يک تعبير عاشقانه» (ابراهيم مختاري / 1395) بازي کرده، اما اين حضور مقطعي به هيچ روي درخورِ بازيگري چون پورصميمي نيست که سه بار سيمرغ جشنواره فجر را از آن خود کرده و چهار بار هم نامزد دريافت آن شده است.
به راستي در سينماي ايران چند نفر مانند سعيد پورصميمي داريم که در فيلمهايي چون «ناخدا خورشيد»، «تحفهها»، «پرده آخر»، «تک درختها»، «قاعده بازي»، «نسل سوخته»، «مدرسه پيرمردها»، «تا غروب»، «آبادانيها» و «دلشدگان» طوري بازي کند که هم بازياش شبيه به «سعيد پورصميمي» باشد و هم با ديگر نقشهايش تفاوت داشته باشد؟
اسماعيل محرابي نيز که خاطره بازيهايش در فيلمها و سريالهايي چون «خواستگاري»، «بالاش»، «بوعلي سينا»، «تنهاترين سردار» و «هزاردستان» فراموش نميشود، به تازگي، پس از چندين سال فيلمي را بر پرده سينماها دارد (فيلم «گذر موقت» به کارگرداني افشين هاشمي). محرابي نيز از سرمايههاي سينماي ايران است که سالهايي ارزشمند از عمر خود را به دور از بازي و بازيگري و خاطرهآفريني گذارنده و اي کاش حال که دوباره به سينماها آمده است، اين حضور شيرينش تداوم داشته باشد.
** مصطفي طاري
مصطفي طاري، با آن سيما و صداي ويژهاش، از بازيگران قديمي تئاتر، سينما و تلويزيون ايران است که از سال 1348 کار خود را با بازي در تئاتر آغاز کرد. طاري در سال 1351 با ايفاي نقش در فيلم «تجربه» به کارگرداني روانشاد عباس کيارستمي، ايستادن جلو دوربين را تجربه کرد؛ و پس از آن نيز در «مسافر» کيارستمي بازي کرد.
از ويژگيهاي بازي مصطفي طاري، يکي اين است که وي بهخوبي از چشمان نافذ و صداي خاص خود براي هرچه بهتر ايفا کردن نقش بهره ميبرد. اين چهره و صدا با آنکه براي بازي در نقشهاي جدّي و گاه خاکستري و حتي منفي بسيار مناسب است، اما هنرمندي و توانمندي طاري اين مجال را برايش فراهم کرده که بتواند چهره و صدايش را در نقشهايي با رگههاي طنز نيز به کار گيرد؛ مانند بازي درخشان او در نقشِ «گرگيش» سريال «تفنگ سرپر» (امرالله احمدجو) و يا نقشآفرينياش در مجموعه «شاهگوش» (داوود ميرباقري).
اين بازيگر قديميِ سينماي ايران در فيلمهايي چون «از فرياد تا ترور» (منصور تهراني)، «آوار» (سيروس الوند)، «بهار در پاييز»، «خواستگاري» و همنفس» (مهدي فخيمزاده)، «بيپناه» (فرامرز قريبيان)، «جنگلبان» (منوچهر حقانيپرست) بازي کرده است. بازي در نقش «بن حريث»، رئيس دارالشرطه کوفه در زمان ابن زياد (عليهالعنه)، در سريال «مختارنامه»، يکي از ماندگارترين نقشآفرينيهاي طاري در تلويزيون بوده است. «سفر سبز» به کارگرداني محمدحسين لطيفي از ديگر سريالهايي است که طاري بازي کرده است.
آخرين بازي مصطفي طاري در سينما باز ميگردد به سال 1392 و ايفاي نقشي کوتاه در فيلم «نازنين» (مهدي گلستانه).
** گلچهره سجاديه
آخرين فيلمي که از بازيگر گزيدهکار سينماي ايران، گلچهره سجاديه، به نمايش درآمده، «حوالي اتوبان» (سياوش اسعدي / 1387) است. البته وي در سال 1394 نيز در فيلم «باران ميباريد» ساخته علي صفيخاني بازي کرده که اين فيلم هنوز به اکران درنيامده است.
سجاديه نيز از سيمرغداران سينماي ايران است؛ او براي بازي در نقش خانم دکتر فيلم «سرزمين خورشيد» (احمدرضا درويش / 1375) هم سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن را دريافت کرده و هم تنديس زرين اولين جشن خانه سينما را. سجاديه همچنين براي بازي در فيلمهاي «هبوط» (احمدرضا معتمدي / 1372) و «هيوا» (رسول ملاقلي پور / 1377) دو بار نامزد دريافت سيمرغ بلورين جشنواره فيلم فجر شده است.
اين بازيگر که در سه فيلم «دندان مار»، «گروهبان» و «رد پاي گرگ» مسعود کيميايي و نيز «کلاغ» بهرام بيضايي بازي کرده، نخستين بار با بازي در نقش «رعنا» در سريالي به همين نام (اثر داوود ميرباقري) به مخاطبان تلويزيون نيز معرفي شد. سجاديه به تازگي و پس از سالها، دوباره به تلويزيون بازگشته و دارد در سريالي به نام آنام (جواد افشار) بازي ميکند؛ مجموعهاي که گفته ميشود شايد در پاييز امسال به پخش برسد.
** جهانگير الماسي
جهانگير الماسي؛ بازيگري است که در دهه شصت، مزه «در اوج بودن» را به تمامي چشيده است. او که پيش از انقلاب در تئاترهاي بسياري به بازيگري و کارگرداني پرداخته بود، پس از انقلاب در «هزاردستانِ» روانشاد علي حاتمي بازي کرد و بعد از آن تا چندين سال در بهترين آثار دهه شصت به ايفاي نقش پرداخت.
«تنوره ديو» و «شبح کژدم» (کيانوش عياري)، «آشيانه مهر» (جلال مقدم)، «نار و ني» (سعيد ابراهيميفر)، «لنگرگاه» (کيومرث پوراحمد)، «ريشه در خون»، «آوار» و «محموله» (سيروس الوند)، «ويزا» (بهرام ري پور) و «افسانه آه» (تهمينه ميلاني) از فيلمهايي است که الماسي در دهه شصت بازي کرده است. در دهه هفتاد نيز اين بازيگر کمابيش در فيلمهاي مختلفي چون «هبوط» (احمدرضا معتمدي)، «آذرخش» (احمدرضا درويش)، «باني چاو» (احمدرضا گرشاسبي) هنرنمايي کرد؛ اما از اواخر دهه هفتاد، رفته رفته، فعاليت وي در سينما و بعد هم در تلويزيون کمرنگ و کمرنگتر شد تا جايي که در دهه هشتاد تنها در سه فيلم / سريال «صنوبر» (مجتبي راعي)، فيلم / سريال «پشت پرده مه» (پرويز شيخطادي) و فيلم «دايناسور» (پرويز شيخطادي) بازي کرد و از سال 86 تاکنون نيز در هيچ فيلمي بازي نکرده است. آخرين بازي الماسي در تلويزيون نيز به سريال «طفلان مسلم» (مجتبي ياسيني / 1387) باز ميگردد.
الماسي که بازي درخشانش در «شبح کژدم»» از ياد نميرود، در اين سالهاي دوري از بازي و فيلم و سينما، به قول خودش کوشيده تا از هر راهي که شده مسيرش را در دنياي سينما ادامه دهد؛ از اين رو، گاه طرحهايي نوشته که بر مبناي يکي از آنها فيلم «سيب و سلما» (حبيبالله بهمني) ساخته شد و يا در سال 1392 فيلم پُرحاشيه «رنج و سرمستي» را ساخت که هنوز هم به اکران درنيامده است. الماسي درباره اين فيلم گفته که «رنج و سرمستي» فيلمي است که رنجش براي او بوده و سرمستياش براي ديگران!
البته قرار بود که الماسي با بازي در«کاناپه»، فيلم توقيف شده کيانوش عياري، پس از سالها به سينما برگردد که بازي وي در اين فيلم منتفي شد. تازهترين بازي الماسي، نقشآفرينياش در نمايش «بنبست» است که دو ماه پيش روي صحنه رفت.
** آخرين مادرهاي بازمانده
سينما و تلويزيون ايران در دورهاي، مادرها و مادربزرگهاي بسياري داشت که با بازيهاي درخشان، ساده و باورپذير خود، حس مادري را به خوبي به بيننده منتقل ميکردند؛ روانشادان حميده خيرآبادي، رقيه چهرهآزاد، مهري مهرنيا، نيکو خردمند، مهري وداديان، مليحه نظري، فرخلقا هوشمند، جميله شيخي، پروين سليماني، مليحه نيکجومند، پرويندخت يزدانيان، مهين شهابي، لوريک ميناسيان، فاطمه طاهري، معصومه اسکندري و آنيک شفرازيان از جمله اين مادران بودند که، خاک بر آنان خوش باد.
اما از ميان مادراني که همچنان سايه سبزشان بر سر سينما و تلويزيون ايران گسترده است، ميتوان از ژاله علو، پري اميرحمزه و ثريا قاسمي نام برد. به جز ثريا قاسمي که کمابيش در تلويزيون و سينما حضور دارد و آخرين هنرنمايياش، در فيلم «ويلاييها» (منير قيدي / 1395) به نمايش درآمده، دو بانوي ديگر چند سالي است که نه در سينما فيلمي بازي کردهاند و نه در تلويزيون.
اگرچه ژاله علو به تازگي گويندگي تيزر فيلمِ هنوز اکران نشدهي «آذر» (محمد حمزهيي) را انجام داده، آخرين حضورِ تصويرياش اما باز ميگردد به مجموعه «مختارنامه». «پري اميرحمزه» نيز آخرين بار در سريال «سير و سرکه» (غلامرضا رمضاني / 1390) بازي کرده است. اين درحالي است که هر دو اين بازيگران ارزشمند، جنس خاصي از بازي را به نمايش ميگذارند که کمتر ميتوان نمونهاش را در بازيگراني ديگر ديد.
** ديگراني که هستند و نيستند
اين چند بازيگري که اشاره کوتاهي به خاطرهسازيشان شد، نمونههايي از دهها هنرمندِ کاربلدي هستند که سينما و تلويزيون ما آن طور که شايد و بايد قدرشان را نميداند و از وجودِ هنرمندشان بهره نميبرد.
عنايت شفيعي، توران مهرزاد، جلال پيشواييان، عنايت بخشي، سيروس ابراهيم زاده، مرجان محتشم، جهانبخش سلطاني، پروانه معصومي، حسين خاني بيک، فردوس کاوياني، اسماعيل شنگله، ميرصلاح حسيني، حسن رضايي، ميرحسين معلومي، تانيا جوهري، محسن زهتاب، امرالله صابري، محمود بصيري، محمد کاسبي، شهاب عسکري ،ولي الله شيراندامي، اردلان شجاع کاوه، رضا فيض نوروزي، شهين عليزاده، حميد عبدالملکي، بهزاد جوانبخش، سروش گودرزي، رضا بابک، چنگيز وثوق، روح الله مفيدي، مظفر مقدم و بسياري بازيگرانِ ديگر، سالها است که يا در عرصه بازيگري حضور ندارند، يا اگر هستند، بسيار کمرنگ و درحاشيه روزگار ميگذرانند.
راستي ياد خسرو شجاع زاده يا همان «جمالِ» سريال «پدرسالار» که در «غريبه و مه» بهرام بيضايي نيز بازي کرده بود، خوش و روحش شاد، که با وجود هنرمندي سالها در گمنامي و عزلت و دور از بازيگري روزگار گذراند و در غريبي اسفند ماه 1395 به رحمت حق پيوست.
ميزگرد و گزارش**3067*1436*گزارش: اميرحسين دولتشاهي*انتشار: داود پورصحت*
انتهاي پيام /*
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۷۰۷۵۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب «چشمها تنها برای دیدن نیستند» منتشر شد
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «چشم ها تنها برای دیدن نیستند» نوشته مصطفی عظیمیفر به تازگی توسط انتشارات سیب کال در اهواز منتشر و روانه بازار نشر شده است.
اینکتاب روایت یک روز از زندگی نویسندهای را بیان میکند که پرسشگرانه محیط و جامعه اطراف خود را بررسی کرده و از میان لایههای سطحی و موضوعات روزمره زندگی به مفاهیمی عمیق دست مییابد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
همانگونه که در ابتدا گفتم بیدارشدن و سلام دادنم به روز جدید آن هم با آرامش و مهربانی، ارتباطی با مرفه بودن یا بی درد بودنم ندارد.
شما اگر انسانی را میبینید که در آرامش روزگار میگذارند دلیل بر این نیست که رنجی نداشته باشد. نه آدمها همیشه رنج دارند؛ اما گاهی رنج های موجود قابل تحمل تر از دردهای گذشته هستند و این دلیل آرام بودن است.
اصلاً ما چاره ای جز داشتن آرامش نداریم یعنی حتی شخصی که در اوج رنج ها قرار دارد، باید همواره آرامشش را حفظ کند.
شاید بگویید این یک شعار توخالی است. ولی از شما میپرسم؛ چگونه می توان از چنگال رنجی سخت، بدون حفظ آرامش و تلاش برای ارتقای آن آرامش رهایی یافت؟
اینکتاب در ۱۰۶ صفحه، شمارگان ۲۰۰ نسخه عرضه شده است.
کد خبر 6093897 فاطمه میرزا جعفری